موضوع بنيادي واساسي درفلسفه افلاطون
موضوع ومفهوم بنيادي درمتافيزيك افلاطون همان«مثال يا مثل»(Idea/Ideas) است. مثال را ميتوان چنين در نظر گرفت كه مثال عبارت از مرجع و منبع مشترك و واحدي است معطوف به مجموعهاي از اشياي محسوس كه از حيث هستي شناسانه و معرفتشناسانه متفاوت، متمايز و مستقل از آن مجموعه است. مجموعه اين مثالها، مراجع و منابع، عالم خاصي را به نام مثل تشكيل ميدهند. براي نمونه وقتي كه ميگوييم: الف انسان است، ب انسان است، ج انسان است و…، مجموعهاي از الف و ب و ج و… تشكيل شده است كه ذيل عنوان انسان قرار ميگيرند و با آن عنوان ناميده ميشوند. اين عنوان در حكم مثال آن مجموعه بوده و در عين حال كه حاضر، همراه و با اين مجموعه است ولي ميان آن دو، تمايز و تفاوت هستي شناسانه و معرفت شناسانه برقرار است .پس اين عنوان اساساً از استقلال برخوردار است. اينهماني(همان بودن) يا همانستي يا هويت يك چيز(Identity) مربوط به مثال آن است. الف بودن الف، ب بودن ب، ج بودن ج و… مربوط به انسانيت آنها است كه آن هم به صورت مثالي واقعيت دارد.